رمان شوگار
-
رمان شوگار پارت 83
داریوش که پشت کرده تا زودتر از خانه ی صید ممد خارج شود ، با شنیدن صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 82
شیرین لب برمیچیند و چرا دیگر اثری از آن گرما در نگاه داریوش نیست…؟ _سَر…سَردمه خُب… …
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 81
_حرف بزن شیرین…تو این مورد با احدی شوخی ندارم…! زبانم به دشواری افتاده است… من بیچاره که…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 80
نگاه میدزدم و با یادآوری اتفاقات دیروز ، وحشت میکنم… چگونه جواب بدهم…؟ از چه دری وارد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 79
مروارید تا لحظه ی آخری که از پیچ راهروی باریک خارج میشود ، نگاه از صورت آرام گرفته…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 78
دخترک لب میجنباند و باز هم داریوش را صدا میزند…تبش بالاست… خیلی بالا و مرد حتی هنوز نمیداند…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 77
یکی از خدمتگزارها فورا پیاده میشود و در را برایش باز میکند… دیگری روی در خانه ضربه میزند…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 76
در با صدای سایش آهن باز میشود و قبل از اینکه به جاهد فرصتی برای تعجب بدهم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 75
رنگ صورتش حالا از رنگ گچ هم سفید تر شده است… حتی به خیالش هم نمیرسد من در…
بیشتر بخوانید »