رمان شوگار
-
رمان شوگار پارت 123
دست به صورتش میکشد.. بین موهایش… هر بار که کلافه است این کار را میکند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 122
حالا که جلوتر می آید ، پوست کبود شده اش نمایان تر از هر وقتیست. …
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 121
داریوش: _بگذر پسرم…تو این شهر به هرکسی که بشه رو میزنم جون بچه مو نجات…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 120
شیرین: وقتی از این نزدیک حضورش را حس میکنم. چشمهای عاشقش را میبینم… نگاه پر…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 119
داریوش: خسته از سمینار بزرگی که گذرانده بود ، با پاهای خیسش از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 118
میبینم نگاه پر از شرمندگی کبریا را… او هم نگاه تاسف بار من را… از…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 117
دندان هایم را روی هم فشار میدهم و دستم مشت میشود. باید میدانستم این تخم چموش ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 116
خمیازه ام را مهار میکنم و اکرم آخرین سنجاق را به کلاهم میزند… من دختری بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 115
_شب حتما تشریف بیارین خونه ی ما…قدمتون سر چشم…! _مزاحم نمیشم…شاید مهمونیتون خودمونی باشه ، من…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 114
** لرز کوچکی به تنم وارد میشود و خودم را زیر نگاه بقیه ، به داریوش نزدیک…
بیشتر بخوانید »