رمان شوگار
-
رمان شوگار پارت 132
کلام آخر را که میگوید ، با فشار مضاعف انگشتش روی سینه ی کامران ، او را سکندری به…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 133
مردمک هایم روی تک تک مویرگ چشمانش تکان میخورند. یعنی چه…؟ مگر خودش نمیدانست که… چشم میبندد و از…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 131
سرم را با همان لرزش بی مهار بالا میگیرم و بغضم ، همراه با صدایم بالا…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 130
نگاه تیز داریوش ، چشمان کامران را نشانه میروند و پاهای من ، رمقشان را از دست…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 129
دستم مشت میشود… از توهین مستقیمش به من و اطرافیانم ، میتوانم آنقدر گُر بگیرم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 128
شیرین: سینی را روی میز هول میدهم و به آهستگی از روی صندلی بلند میشوم. …
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 127
وقتی برای ثابت کردن بی گناهی اش احتیاج به این دارند که همه حضور داشته باشند و شهادت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 126
داریوش اجازه نمیدهد شیرین بیشتر از همان نیم قدم دور شود و بازویش را چنگ میزند: …
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 125
اما قلبش که این چیزها را نمیفهمد…. دستش را با نوازشی پر از خشونت ، از…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 124
صدایی از اتاقک شنیده نمیشود و این میتواند در کسری از ثانیه ، داریوش را دیوانه کند. آنقدر…
بیشتر بخوانید »