رمان سنگ قلب مغرور
-
رمان سنگ قلب مغرور
رمان سنگ قلب مغرور نویسنده : asiyeh69 خلاصه داستان: در مورد دختریه که خانوادشو از دست داده .و میره…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت آخر
من نمیتونستم مثل بقیه باشم….نمیتونستم کنارش باشم…. اون عکسها واقعی بودن…. باید بهم ثابت کنه…باید…. به احمد زنگ زدم و…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 21
سولمازم از خنده ی من شروع کرد به خندیدن…. علی همونطور که تکیه داده بود با لبخند بهمون نگاه میکرد……
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 20
با خنده ای گفتم: ـ بله… با صدای احمد به سمتش برگشتم ـ مظاهر بیا ؛ باید با یکی آشنا…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 19
ـ بله…ببخشید خانوم…حالا با من دوست میشی؟ اخماش باز شد.. دستشو آورد جلو و گفت: ـ سولمازم..7 سالمه.. اصلا بهش…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 18
لعنت به خودم…. لعنت به منی که معلوم نیست چه مرگمه؟… لیوان پر از مشروب خورد شد تا ضرباهنگ ریز…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 17
بی ذره ای شرم و خجالت…گفت: ـ هیچ وقت پنهونش نکن…. دیگه خارج از توانم بود…. بی حرف ایستادم… لب…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 16
رفتم دستشویی… دستامو شستم و رژمو تجدید کردم و اومدم بیرون…. توی راهرو بودم که حسان رو تکیه به یکی…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 15
خندم گرفت… رو به حسان گفتم: ـ بابا جناب رییس لااقل شما یه تعارف بزنین..این معاونتون که خسیس تشریف دارن……
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 14
با دیدنم بلند شد.. ـ راحت باش… ـ ممنونم آقا….راستش امشب عکسهای زیادی گرفتم ار مهموناتون هم حالتهی نادری رو…
بیشتر بخوانید »