رمان دانشجوی شیطون بلا
-
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 39
با حسرت آهی کشیدم و نگاهم رو به بیرون دوختم که با اومدن گارسون که با عجله میز رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 38
بدنم مثل بید میلرزید و کنترلش دست خودم نبود ، برگه از بین دستای بی جونم روی زمین افتاد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 37
” نـــــــورا “ دستامو که از استرس یخ زده بودن رو بهم چلوندم و به سر در ساختمون خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 36
” امیرعلـــــے “ بعد از آخرین باری که نورا رو دیده بودم خیلی وقت گذشته بود وقتش بود که…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 35
آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم بغض توی صدام رو پس بزنم _من ایرانم بابا !! چند…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 34
نزدیکم که رسید با غرور دستش رو به نشونه سلام به سمتم گرفت و طلبکارانه گفت: _چطوری دکتــــــر !…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 33
” نــــــــــورا “ صدای مادر امیرعلی رو شنیدم که داشت باهاش جروبحث میکرد ولی دلم نمیخواست باهاش رو در…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 32
_تو اینطور فکر کن ! از لحن گستاخانه اش عصبی شدم ،طبق معمول همیشه که این مواقع هرچی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 31
بدون توجه به چشماش که برق میزدند دستامو توی جیب سویشرتم فرو بردم و همونطوری که از سرما توی…
بیشتر بخوانید »