رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت 151
صدای هنار بود که مرا و حالت تعجب چسبیده به تنم را به خود آورد: – آمین جان میشناسی؟ پلکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۵۰
– خوبی تو اصلا؟ رنگ به رو نداری چرا نمیگی چیشده خب؟ سرم را تکان مختصری دادم و لیوان را…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 149
چندثانیهای در شوک ماندم… نگاهش که روی صورتم بود و گویا اصلا آوینا را نمیدید و دستانی که آنقدر صمیمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 148
ونسرد شانه بالا انداختم و دست به سینه شده قیافهی حق به جانبی گرفتم. – حواسم نباشه مثلا میخوای چیکار…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۴۷
خونسرد شانه بالا انداختم و دست به سینه شده قیافهی حق به جانبی گرفتم. – حواسم نباشه مثلا میخوای چیکار…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 146
گلو صاف کردم و…کاری از دستم جز ترس کوچکی برنمیآمد. تلو تلو خوران جلو آمد و حال، تنم به در…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 145
– محدثه؟ لب وا کن بگو چی دیدی چون داری اعصاب منو بهم میریزی! – خب…خب… از شدت کلافگی چمدان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 144
تنه چرخاندم و خودم را گرفته لب زدم: – من کیش و مات نمیشم! دست به سینه با خنده زمزمه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 143
تپش قلبم کم کم روی روال افتاد و گر گرفتگی را در جاهایی از بدنم به شدت حس میکردم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 142
با دهانی باز مانده از ریلکس بودنش بالشتِ روی تخت را برداشته محکم بر سر و صورتش میکوبیدم و اینبار…
بیشتر بخوانید »