رمان
-
رمان شوگار پارت 118
میبینم نگاه پر از شرمندگی کبریا را… او هم نگاه تاسف بار من را… از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۰
تکان سختی به تنم وارد شد. شاید تا بحال چنین شوکی را تجربه نکرده بودم. شوکی از صدق گفتارش! به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۹
– یه جور میگی اون جریان انگار یه خیانت اساسی کردم، خوبه کلی توضیح دادم و گفتم جزوهمو به اون…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 144
خشمگین ماشین رو روشن کردم و با سرعت توی جاده افتادم ، بی اختیار مدام حرفش توی گوشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 117
دندان هایم را روی هم فشار میدهم و دستم مشت میشود. باید میدانستم این تخم چموش ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۸
– آمین؟ کسی رو میشناسی که از وجود آوینا خبر داشته باشه؟ – فقط محدثهست! – به غیر از محدثه؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 116
خمیازه ام را مهار میکنم و اکرم آخرین سنجاق را به کلاهم میزند… من دختری بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۷
خود به خود پلکانم به روی هم افتادند. این چه حس آرامشی بود که میانمان جاری بود؟ – تنفر داشت…خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 115
_شب حتما تشریف بیارین خونه ی ما…قدمتون سر چشم…! _مزاحم نمیشم…شاید مهمونیتون خودمونی باشه ، من…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۶
منظورش از اینا مسلماً همان مزاحمهای همیشگی زندگی من بودند. با لبخندی که به زور روی لبانم نشاندم از روی…
بیشتر بخوانید »