رمان
-
رمان شوگار پارت 132
کلام آخر را که میگوید ، با فشار مضاعف انگشتش روی سینه ی کامران ، او را سکندری به…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 133
مردمک هایم روی تک تک مویرگ چشمانش تکان میخورند. یعنی چه…؟ مگر خودش نمیدانست که… چشم میبندد و از…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت آخر
_بیا بریم عقد کنیم با این حرف یهوییم چند ثانیه بی حرکت موند _چی !!؟ …
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 169
لبخندی که میخواست روی لبهام شکل بگیره رو خواستم به سختی کنترل کنم ولی نشد و با شکل…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 168
_باورم نمیشه تو داری این حرفا رو به من میزنی لبخند مردونه ای زد و دستمو گرفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 131
سرم را با همان لرزش بی مهار بالا میگیرم و بغضم ، همراه با صدایم بالا…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط۹۲
کمی تعجب را میتوان از چشمانش خواند و من ناخودآگاه زبانم به تعریف بیشتر باز شد: – اون شب مست…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 167
_چون حق نداشتم بیش از این زندگیت رو خراب کنم و میخواستم رهات کنم تا خودت برای زندگیت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 130
نگاه تیز داریوش ، چشمان کامران را نشانه میروند و پاهای من ، رمقشان را از دست…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 166
چند روز از آخرین باری که نیما رو دیده بودم گذشته بود و توی این مدت اصلا سعی…
بیشتر بخوانید »