رمان
-
سنگ قلب مغرور پارت 3
ـ پس تا 6صبح امادس. خوبه… بهتره زودتر بریو تمومش کنی….. من با این حرفش بلند شدم و خواستم برگردم…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 2
فرماشون با تمام فرمهای لباسی که قبلا دیده بودم فرق داشت یه جورایی شیک و گرون قیمت بودند. اصلا نمی…
بیشتر بخوانید » -
سنگ قلب مغرور پارت 1
نام کتاب : سنگ قلب مغرور نویسنده : asiyeh69 خیلی وقته یاد گرفتم بخندم.اگر تمام دنیا ،بدبختیهاشو بهم هدیه بده…
بیشتر بخوانید » -
پارت 19 جلد دوم دیانه
هزار و یک سؤال توی سرم بالا و پایین می شد اما کسی نبود تا بهشون جواب بده. بهارک…
بیشتر بخوانید » -
رمان باده
رمان باده | سحر67 هنوز باورم نمیشه بلاخره شدم زن امیر علی یزدانی شدم ….باده یزدانی یه نگاه به اتاق…
بیشتر بخوانید » -
رمان باده پارت آخر
صدا زنگ خونه بلند شد رفتم ایفون جواب دادم هانیه بود در باز کردم . درورودیم باز کردم ارسلان دویدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان باده پارت 12
امیرعلی یه نگاه بهم کرد گفت :حسش نکردم که دوستش داشته باشم …. چشمامو بستم گفتم : امیر..ولی من دارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان باده پارت 11
1ماه گذشت …1ماه من تو افسردگی به سر میبردم …نمیدونم چم شده بود …خودمم نمیدونستم چمه …فقط از امیرعلی فاصله…
بیشتر بخوانید » -
رمان باده پارت 10
گفتم : علیک سلام هانیه : مرض سلام خندم گرفتم لبمو گاز گرفتم گفتم : چته هانیه چی شده هانیه…
بیشتر بخوانید »