رمان
-
رمان بالی برای سقوط ۸۹
با نفس بند آمدهای که از یادآوری آن خاطرات کذایی بود، سکوت کردم و با چشمانی بهم فشرده سرم را…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط۸۸
او یک عوضی بود که هیچگونه قصد تغییر پیدا کردن نداشت. نیشخندی زد و دست در جیب به سمتم چرخید…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 162
هُرم نفس هاش که توی صورتم پخش میشد و عطر خاص تنش و از همه بدتر سینه مردونه…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 129
دستم مشت میشود… از توهین مستقیمش به من و اطرافیانم ، میتوانم آنقدر گُر بگیرم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۸۷
بیحوصله خبی زمزمه کردم و با خستگی فراوان کمرم را به پشتی صندلی تکیه دادم. نگاه ریزی به اطراف انداخت…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 161
برای ثانیه ای دیدم چطور رنگ نگاهش تغییر کرد و با حالت خاصی نگاهش رو توی صورتم چرخوند…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 160
فهمید منظورم چیه و دارم با چه چیزی تهدیدش میکنم چون دستش مشت شد و بلند خطاب…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۸۶
یعنی حتی حواسش به رنگ و روی صورتم هم بود؟ نمیگفت با این کارها ایست قلبی کرده روی دستش میمانم؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 159
” نیما ” وقتی آیناز اونطوری باهام حرف زد و گفت بهم اعتماد نداره به قدری عصبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۸۵
ولی خب من…همچنان پررو به دنبال ادامهی جملهام میگشتم. سرش را جلو کشید و چشم در صورت منی چرخاند که…
بیشتر بخوانید »