رمان ویدیا جلد دوم
-
رمان ویدیا جلد دوم پارت 38
#ایران_تهران #علیرام بن سان وارد اتاق علیرام شد. -امروز کجا بودی؟ علیرام نگاهش رو به تابلوی اهدائی پانیذ دوخت. -هنوز…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 37
#ایران_تهران #یاس وارد شرکت شدم. منشی علیرام از شرکت خارج شد. لبخند روی لبهام نشست. حتماً علیرام تا دیروقت تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 35
#ایران_تهران #پانیذ -به یه شرط. -چی؟ -اینکه توام قول بدی من و از همه بیشتر دوست داشته باشی. -خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 34
#ایران_تهران #علیرام علیرام دلش می خواست پانیذ به ماشین خودش بیاد. اصلاً وجود این دختر آرامش بود. پانیذ نگاهی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 33
#ایران_تهران #پانیذ موهای مشکی لخت پانیذ با هر بار سر خم کردن روی صورتش می ریخت. علیرام دلش می خواست…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 32
#ایران_تهران #پانیذ صدای موزیک قطع شد. لامپ ها خاموش شدند و شمع های عطرآگین روشن شدند. پیانو زیر پنجره…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 31
#ایران_تهران #ویدیا -و اگر … نازیلا انگشت اشاره اش رو روی لبهای ویدیا گذاشت. -هیشش … اگر و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 28
#ایران_تهران #علیرام علیرام خیره ی پانیذ و حرکاتش بود. پانیذ چرخی زد و اومد با فاصله کنار علیرام نشست.…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 26
#ایران_تهران #علیرام علیرام پشت فرمان نشست. بن سان با بقیه خداحافظی کرد و روی صندلی کنار علیرام قرار گرفت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 25
#ایران_تهران #پانیذ بعد از خوردن صبحانه، بن سان نگاهی به هممون انداخت. -فکر کنم هوا برای فیلمبرداری عالی باشه. همه…
بیشتر بخوانید »