رمان بهار
-
رمان بهار پارت ۱۰
پناه بر خدا….! این مرد کار از تخته گذشته بود کلا کم داشت! از ترس چشم های تاریکش هم لال…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۹
غذا از بیرون سفارش بدم؟ _من خودم غذای بیرون دوس ندارام! _ بلدی آشپزی کنی؟ چشم های تاریکش پر از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۸
_ خب هفته قبل چندین اصل قانون جزا رو پیش رفتیم، این جلسه میخوام در مورد یکی از پرونده های…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۷
چند ثانیه سکوت کرد…انگار میخواست من حرف بزنم. _ زنگ زدم یه چیزی بگم، یه مشکلی هست… اوم… چجور بگم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۱
خلاصه بهار دانشجوی رشته حقوق که برای خلاصی از نامزدش از استاد بهراد کمک میخاد ولی استادش به ازای کمک…
بیشتر بخوانید »