رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۲۱
آره عزیزکم. روی مبل نشستم و در جواب قربون صدقهی زیر لبی مامان خدانکنهای زمزمه کردم. – پس چلا دلسا…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۲۰
به دلیل آشنایی و صمیمیتش با صدرا برای بیرون رفتن و بازی کردن به آغوشش رفت و متوجهی حال بد…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۹
جواب دلخواهم را نگرفته بودم. با رفتنش از اتاق اشک به کاسهی چشمانم هجوم آورد. منتظر داد و بیدادهایش بودم…یا…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 118
– امروز دکتر یه چیزی بهم گفت. سرش را تکان داد و منتظر ادامهی حرفم خُبی زمزمه کرد. لب زیرینم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 117
– بله؟ هر دو جا خورده قدمی عقب رفتند. دقیقا مانند بچههای سه چهارسالهای شده بودند که بخاطر خراب کاری…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 116
– اِهم…چیزه…چیز…میخواست بگیره…چی میخواستی بگیری صدرا؟ – هان؟…ها…چیز میخواستم بگیرم…اَه اسمش یادم نمیآد…آها این لیوان آبو میخواستم ازش بگیرم دایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 115
ند بند وجودم به درد آمد و با گلویی بغض کرده پلکی زدم. انگار تازه متوجهی عمق دلتنگیام شده بودم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۴
° در ناتوانترین حالت ممکن به سر میبردم. – آقای دکتر اولشه…خلاصه که بسوز بساز زیاد داریم ما حالا غرض…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۳
با بیتفاوتی زمزمه میکنم: – حرص خوردنِ چی آخه؟ با نیشخندی دستانش را زیر آب میگیرد و شروع به شستنشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۲
مردمک در حدقه چرخاندم و پس از اتمام کار صورتم دست به سمت پنکک بردم که چشمان گرد شدهاش را…
بیشتر بخوانید »