رمان باغ سیب
-
رمان باغ سیب
رمان باغ سیب نویسنده : افسون امینیان خلاصه: روایتگر دختری هست به نام گیسو که علاقه ی وافری به…
بیشتر بخوانید » -
پارت آخر رمان باغ سیب
وقتی تماس بعد ازچندین بوق پی درپی بی پاسخ قطع شد ،از سر ناتوانی ایستاد ، خم شد و دست…
بیشتر بخوانید » -
پارت 21 رمان باغ سیب
《 این جا انگار ساخته شده برای عروسی … آرزومه عروسی تنها پسرم رو توی خونه ای بگیرم که به…
بیشتر بخوانید » -
پارت 20 رمان باغ سیب
«شما دوتا چه مرگتونه… آبرومون رو بردید واسه چی افتادید به جون هم …!؟ » نزاع آن دو چیزی نبود…
بیشتر بخوانید » -
پارت 19 رمان باغ سیب
برای به دست آوردن گیسو باید از هفت خوان رستم رد می شد و کفش آهنی به پا می کرد…
بیشتر بخوانید » -
پارت 18 رمان باغ سیب
« ماشالله ، هزار ماشالله ….. خانوم دکتر چقدر توی این کت و شلوار ملوس شدی ، شال شیری رنگ…
بیشتر بخوانید » -
پارت 17 رمان باغ سیب
مهرانگیز خانوم چتر آبی رنگش را که خیس بود را قدری تکان داد ،آب از روی تن صاف چتر شُره…
بیشتر بخوانید » -
پارت 16 رمان باغ سیب
باغ سیب افسون امینیان ✔, [۱۸.۱۱.۱۶ ۰۳:۴۹] نگاه سرگرد مثل خنجر تیز و برنده بود و او در مسخره ترین…
بیشتر بخوانید » -
پارت 15 رمان باغ سیب
بوی نان تازه ، پنیر لیقوان و کمی گردو کنارش ، صدای قل قل کتری روی گاز و قوری بلوری…
بیشتر بخوانید » -
پارت 14 رمان باغ سیب
گیسو موهای خیسش را که چیک چیک ازآن آب می چکید، پس زد و روی شانه ی چپش جمع کرد…
بیشتر بخوانید »