رمان طلایه دار
-
رمان طلایه دار پارت (آخر)
طلایه دار: رسام که منتظر شنیدن این ناله و حدس میزان خسارت بود، کوتاه و مردانه خندید و کنار گوشش…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 145
طلایه دار: رسام چند لحظهای فقط به تماشایش ایستاد و دخترک که هر ثانیه، برایش عمری میگذشت، وحشتزده نگاهش کرد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 144
طلایه دار: آسانسور به طبقهی مورد نظر رسیده بود و شاداب نمیدانست بماند و به حرفهای زن گوش بدهد، یا…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 143
طلایه دار: شاداب معذب دستش را بیرون کشید و شانههایش جمع شد. -تنها چیزی که میدونم اینه که مرد به…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 142
لحن او اطمینانی داشت که شاداب دیگر مخالفت نکرد و با معین به اتاق رفت تا حاضر شود تمام طول…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 141
الان پسرم، الان . فینی کرد و قبل از خروج مطمئن شد که دیگرا چشمانش، قصد باریدن نداشته باشند و…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 140
آرمان زیر چشمی او را از نظر گذراند و لبخندش عمق گرفت. شبیه به دوران کودکیاش شده بود که نقشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 139
دوباره نگاهش در خانه چرخید و در دل به ادعایتا هر وقت که بخوای، اینجا خونه ی خودته. آرمان پوزخند…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 138
ببین دختر. من اومدم دنبال تو. دیگه مجبور نیستی از تنهایی به رسام پناه ببری و اینهمه ظلم تحمل کنی…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت 137
مرد با نشستن شاداب در ماشین، قفل مرکزی را زد و راه افتاد. شاداب در دل هر دعایی که بلد…
بیشتر بخوانید »