رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت 160
نگاه خیرهاش اجازهی پیشروی خندهام را نداد. این وسط عقلم فقط فرار را دستور میداد…انگار تاب و تحمل قلبم در…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 159
صورتش مات مانده بود…قطعا اعتراف کردن به این قضیه اصلا کار راحتی برای من نبود اما نمیشد حقیقت را پنهان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 158
سری تکان دادم و با زور لب باز کردم: – برو جلو راهنماییت میکنم کجا بری. ماشین را روشن کرده…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 157
پلکی باز و بسته کردم و ابتدا سرم را برای دیدن ساعت چرخاندم. – شاید چون خیلی وقت بود همچین…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 156
چشم به چشمم داد و دروغ نبود اگر بگویم غرق شدم در آن نگاهی که عجیب بود و هیچی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 155
دستش روی شانهام نشست و کمی آن را فشرد. – حالت الان بهتره؟ بینیام را بالا کشیدم و حقیقت این…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 154
رفتنش را که حس کردم تنم را بالا آوردم و با چند نفس دستی به صورتم کشیدم. چقدر سخت بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 153
چند ثانیهای پشت خط سکوت برقرار شد و من پلکم را بسته و سعی کردم چند نفس عمیقی جهت آرام…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 153
اخمی کرد. – دست بکش زیر چشمات و این خیسی صورتتو پاک کن…خودت دستتو بذار زیر بازوت و خودتو بلند…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 152
سرش را روی زانویش گذاشت و در همان حال ادامه داد: – بعد رفتنت اوضاع بهم ریخت…فراز نشون میداد براش…
بیشتر بخوانید »