رمان
-
رمان رأسجنون پارت 74
– میگما تو از این عادتا نداشتی چند روز اینجا اتراق کنی! سیب در دستش را محکم به سمتش…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 73
به سختی خودش را از آن اتاق به بیرون پرت کرد و بعد از بستن در نگاهش به نگاه…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 72
– این چه سر و وضعیه که پیدا کردی مگه نگفتم از این به بعد حواست به خودت باشه؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 71
– سلام…بابا! برای گفتن کلمهی بابا بغض داشت…بغضی پر از دلتنگی و شرمندگی…! – منو میبخشی؟ دختر بیمعرفتت رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 70
– راستی هیلا یادم رفته بود بهت بگم…بابا قرار شد پس فردا بیاد خونهت پیشت منم قراره خودمو بهش…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 69
– چی؟ – جولون دادن اون وسط تو بغل بعضیا! ترمه که به سمتش چرخید پایش را محکم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 68
ترمه با کنجکاوی پرسید: – این کیه؟ – دخترعمشه ولی از بچگی کشته مردهی این بوده که کیامهر یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 67
چقدر سخت بود بیان کردن کلماتی که شاید تا دیروز برایش آسانترین چیز در دنیا بود. نگاه مرد مانند…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 66
میعاد از راه رسید و لیوان آب را بیفکر به دست کیامهر داد و کیامهر به صورت کاملا جدی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 65
سری تکان داد و رو به ترمه قدمی جلو گذاشت. – یکم شباهات ظاهری دارین ولی بنظرم از لحاظ…
بیشتر بخوانید »