ماه: مرداد ۱۳۹۷
-
پارت 6 رمان پارلا
علیرضا نگاهش را به چشم هایم دوخت و گفت: بابای من زن نداشت… هیچ وقت نخواست که ازدواج کنه… آدم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 5 رمان پارلا
آزاده وارد آشپزخانه شد و پرسید: الهه چی؟ من دستم را در هوا تکان دادم و گفتم: اونو ولش کن!…
بیشتر بخوانید » -
پارت 4 رمان پارلا
پرونده م و خیلی با دقت مرور کردی. سیاوش شانه بالا انداخت و گفت: حافظه ی خوبی دارم. در یک…
بیشتر بخوانید » -
پارت 3 رمان پارلا
پارلا تحمل کن… همین الان برایت آژانس می گیرم. خون از بین انگشت های دست راستم که روی زخم سرم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 رمان پارلا
من و ببینه که تو رو نمی گیره خره! آخه کی من و بی خیال می شه می یاد سراغ…
بیشتر بخوانید » -
پارت 1 رمان پارلا
خانومم! یه لحظه تشریف بیارید اینجا! مارال محکم توی بازویم زد و گفت: گشت ارشاده. قلبم در سینه فرو ریخت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان باغ سیب
رمان باغ سیب نویسنده : افسون امینیان خلاصه: روایتگر دختری هست به نام گیسو که علاقه ی وافری به…
بیشتر بخوانید » -
پارت آخر رمان باغ سیب
وقتی تماس بعد ازچندین بوق پی درپی بی پاسخ قطع شد ،از سر ناتوانی ایستاد ، خم شد و دست…
بیشتر بخوانید » -
پارت 21 رمان باغ سیب
《 این جا انگار ساخته شده برای عروسی … آرزومه عروسی تنها پسرم رو توی خونه ای بگیرم که به…
بیشتر بخوانید » -
پارت 20 رمان باغ سیب
«شما دوتا چه مرگتونه… آبرومون رو بردید واسه چی افتادید به جون هم …!؟ » نزاع آن دو چیزی نبود…
بیشتر بخوانید »