جلد دوم دیانهرمان

جلد دوم رمان دیانه

4
(4)

جلد دوم رمان دیانه

 

با چند گام بلند سمت اتاق کار آقای کاظمی رفتم و بی هوا در و باز کردم. آقای کاظمی که انتظارم رو نداشت، هول کرد و سریع از پشت میز بلند شد.

-سلام خانوم! …. چیزی شده؟!

دست به سینه شدم.

-این چه وضعه کاره آقای کاظمی؟ … شما میدونی این رستوران بعد از چقدر سختی و مشقت دوباره سر پا شده، اون وقت رفتی یه آدمی رو برای آشپزی آوردی که فرق ادویه ها رو هم نمیدونه؟؟!

کاظمی با دستپاچگی گفت:

-نه اشتباه می کنید خانوم …

پشت بهش کردم.

-من این حرفها تو گوشم نمیره؛ همین امروز استعفاتون رو بنویسید و برای تسویه به حسابداری برید.

-ولی خانوم …

بی توجه به صداش از راهرو بیرون اومدم. نگاهم به کارکنانی بود کهداشتند با کنجکاوی نگاه می کردند.

-چی رو دارید نگاه می کنید؟ برید سر کارهاتون …

هرکی یه طرف رفت. سمت اتاقم رفتم و وارد شدم. نگاهم به دکورمشکی اتاق افتاد. سمت میز رفتم و پشتش نشستم.

نگاهم به عکس احمدرضا افتاد. بغض تو گلوم بالا و پایین شد. دستم و جلو بردم و آروم روی چهره ی خندونش دست کشیدم.

زیر لب زمزمه کردم:

-یکسال از رفتنت گذشت اما چرا هنوز همه جا احساست می کنم؟ اینجا، تو خونه … انگار درونم اجین شدی!

با صدای زنگ گوشیم نفسم رو بیرون دادم. نگاهم به شماره ی هانیه افتاد.

دکمه اتصال رو لمس کردم. صداش تو گوشم پیچید:

-سلام خانوم مدیر، کجایی؟

-سلام عزیزم. سر کار.

-وای دیانه؛ تو رو هم که سر و تهت رو بزنن تو اون رستورانی!

-کارم داشتی؟

-اوهوم، امشب میخوایم بریم بیرون، نمیای؟

-نه خیلی خسته ام، بهارکم خونه ی خانوم جونه و باید سر راهم برم برش دارم.

-اینطوری خودت و از بین میبری! یکسال بیشتره احمدرضا رفته و کارت شده یا یه گوشه نشستن یا مثل الان تا دیروقت کار کردن!

بغض کردم و دستم و روی شیشه ی سرد قاب عکس کشیدم. چقدر دلتنگش بودم!

-الو دیانه، هستی؟

 

پارت های رمان       https://goo.gl/2noFqx

 

 

roman-man.ir

 

لینک و کپی کنید و در تلگرام پیست کنید

 کانال تلگرامی رمان من 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

‫41 دیدگاه ها

  1. سلام
    یه شخصیتی هست به نام شرلوک هلمز که وقتی نویسنده داستان اون رو از داستان حذف می کنه(می میره) مردم انگلستان کلی اعتراض می کنن که باعث می شه دوباره بر گرده بنظرم من قضطه احمدرضا هم مثل همینه که باید برگرده و حذفش از داستان مسخره بود
    ممنون،🙏🏻🙏🏻🙏🏻💖💖💖

  2. سلام رمانتون از وقتی احمدرضا کشته شد دیگه جذابیت خودشو از دست داده خواهشا بازنویسی کنید یطوری باشه که احمدرضا زنده باشه با دیانه یکم بیشتر زندگی کنه خیلی زود رفت اینطوری داستان جذابیت خودشو از دست داده من که دیگه میلی ب خوندنش ندارم😔😔😔

    1. باهات موافقم.احمدرضا نباید کشته میشد.درسته اسم رمان دیانه هست ولی احمدرضا رمان رو جذاب کرده بود.من که خودم فقط بخاطر حظور احمدرضا توی رمان که شخصیتش هم میلاد کی مرام بود رمان رو میخوندم و باید بگم دیگه داره مزخرف میشه:///

  3. دیگه نویسنده خیلی کشش میده اینجوری مثل سریال های هندی میشه که آدم خسته میشه ازتماشاکردن دیگه ول میکنه بقیه شوخانم نویسنده بهتره دیگه پارتای پایانی روبذارین ممنون

  4. باسلام من به نظرم این رمان ازیه جای خیلی قشننگشروع شد اوج گرفت ولی بایه تفاوت خیلی واضح رمان دوم شروع شد که به نظرم شیفتگی خودشو از دست داد ولی اگه نویسنده دوباره اونو به سمت امیرحافظ سوق بده خییییییییلی زیبا میشه وواقعا خواننده به نکته های خیلی خوبی میرسه وتوی این داستان حق به حقدار میرسه

  5. سلام چرا پارتای بعدیشو نمیزارین خیلی ها میگن ک این رمان رو تا آخر خوندن 😐خوب چرا کاملش نمیکنین
    دق میدین آدمو

  6. سلام.من تا پارت16جلد دوم دیانه رو خوندم.الان ک میام میبینم هم اونا حذف شدن هم پارت 17 ک گذاشته بودین برداشتین.البته از قسمته منو خوندم.ادامه شو لطفا بذارین

  7. رمانتون عالیه وااااااای ک چقد گریه کردم وقتی احمدرضا مرد ولی خب میشه اخر داستانو حدس زد ک دیانه با پارسا ازدواج میکنه

  8. ولی من به خاطر کتک هایی که احمد رضا می زد و رابطه هاز فراوانش به نظرم خوب سد خارج شد از داستان
    بلید زکی بهتر بیاد تو زندگی دیانه

  9. درسته این یه داستانه ولی قرار نیست در همه داستان ها اتفاقات خوب بیوفته …
    من رمان های فریده بانو رو خیلی وقته دنبال میکنم و وقتی یک اتفاق بد می افته باید منتظر یک اتفاق جالب تر باشیم
    شاید احمدرضا دیگه نباشه ولی اتفاقات بهتری در راه خواهد بود …
    توصیه میکنم رمان رو با همه تلخی هاش دنبال کنید 🙂

  10. سلام بعد از فوت احمد رضا من دیگه داستان و نخوندم چون بنظرم خیلی مسخره شده. چند تا از دوستامم دیگه جلد دوم و ادامه ندادن.چون واقعا حیف بود احمد رضا شخصیت اصلی اینقدر مسخره بمیره.کاش هتل میسوخت ولی اون زنده میموند .کاش اون شب رویایی که دیانه قرار بود براش درست کنه و میزاشتین اتفاق میفتاد در کل خیلی حیف شد. پارسا و صدرا بنظرم اصلا بودنشون نه مهمه نه به داستان جذابیت میده بعد از فوت احمد رضا داستان خیلی ضعیف و حیف شد.متاسفانه.
    بنظرم اگه امکان داره داستان و بازنویسی کنید چون اون طور که دیدم از جلد دوم فقط چند تا پارت نوشتین .لطفا برگردید به عقب وداستان طوری بنویسید که احمدرضا زنده بمونه و در کنار دیانه لطفا از همون شب رویایی که قرار بود براش درست کنه دوباره شرع کنید و بازنویسیش کنید .لطفا چون یه داستانه حتما میشه

    1. منم با نظرت موافقم ولی اگه احمد رضا شخصیتش هنوز ادامه داشته خیلی از ماها عاشقش می‌شدیم چون من خودم عاشق همچین شخصیت مردونه هستم ولی تو فصل اول شخصیت پارسا هم داره مشابه شخصیت احمد میشه

      1. اینجوری که نمیشه…من فقط از شخصیت احمدرضا خوشم میاد…بنظرم شخصیت احمدرضا حتی از دیانه هم تاثیر گذاریش بیشتر بود…حیف شد که مرد!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا