رمان رأسجنون
-
رمان رأسجنون پارت 27
– علیک سلام…خیله خب خوبی؟ سرش را به پنجرهی ماشین تکیه داد و بیحال زمزمه کرد: – بد نیستم!…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 26
نگاه به سمتش چرخاند و طولی نکشید تا با غلیان ناگهانی احساساتش، تنش را بالا بکشد و بوسهای روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 25
گاهی مانند ماشینهای صنعتی بیوقفه کار میکرد و همین داد اطرافیانش را در میآورد. از بین لباسهایش پیراهن تمیز…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 24
– پنج دقیقه میمونی و قبل از اومدن غذا با یه بهونه و عذرخواهی میری اتاقت! گند بزنی اونموقع…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 23
باصاف کردن کتش و فیکس کردن کروات ،صدایش راصاف کرد و پا از اتاق بیرون گذاشت . برق کفش…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 22
دست در جیب شلوار گرم کنش فرو برد و به آرامی به سمت در اتاق قدم برداشت اما کوبیدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 21
خم شده بود تا سینی را روی جای خالیِ میز بگذارد که با شنیدن حرف کیامهر حرکت تنش متوقف…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 20
چهرهی هیلا از درد جمع شد. چه کرده بود با خودش و رفیقهایش؟ تنهاییهای لاعلاجی را که با رفتنش…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 19
– یعنی میخوای بگی دست کم گرفتمت خانم کوچولو؟ هیلا پوزخندی زد. عمق درد این پوزخند را میشد در…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 18
– این شرکت یا بهتره بگم، این دم و دستگاهی که میبینی واسش خیلی زحمت کشیده شده تا به…
بیشتر بخوانید »