رمان رأسجنون
-
رمان رأسجنون پارت 100
هیلایی که روزی بخاطر علاقهی مادرش حاضر شد قید احساسات خودش را بزند و همراه با او پا به…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 99
– راستشو بخوام بگم چیز خیلی دقیقی نمیدونم ولی چند روز پیش اتفاقی فهمیدم که بابات و محسن هر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 98
– میتونیم؟ لبخند دنداننمایَش چه دلی میبرد از اویی که انگار دلی هم برایش نمانده بود…از دست این مردی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 97
وحشت زده از شنیدن صدا، گامهایش متوقف شد و گوشهایش آژیر میزدند. دقیقا تنها چیزی که انتظارش را نداشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 96
ترانه دستانش را بالا برد و دو سمت صورت هیلا گذاشت و مطمئن لب زد: – هیلا میدونی هر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 95
– خانم شرافت مگه حضور نداره؟ پاهایش ناخودآگاه از حرکت ایستاد و گوشهایش برای شنیدن پاسخی تیز شد. –…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 94
– واقعا نظرم همینه! – باشه پس…موفق باشی…امیدوارم بعد از من زندگی خوبی داشته باشی!…به جبران زندگی بدی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 93
سرور با خنده مشتی به بازویش کوبید و رو به سمتش لب باز کرد: – خجالت بکش یه پا…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 92
– واقعا این حجم پررویی و از رو نرفتن نوبره والا…اصلا متوجهید چی دارید میگید آقای معید؟ – بله…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 91
لبخندی به رویش پاشید و روبه جلو قدم برداشت. به میز مدنظر رسید و سام با جنتلمنی تمام صندلی…
بیشتر بخوانید »