رمان دیازپام
-
رمان ویدیا جلد دوم پارت 49
#ایران_تهران #پانیذ با تمام وجود پانیذ را می خواست اما چیزی مانعش می شد تا بیشتر به او نزدیک…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت آخر جلد اول
هوای آخر آذرماه و به شدت سرد بود. این روزها اکثراً خواب بودم. کنار ویهان تو ماشین نشستم. شب قرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 54
تمام هفته رو سرکار می رفتم. اونقدر غرق کار شدم تا فراموش کنم اما ته تمام خستگی هام شب ها…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 53
-یادم رفته بود که شما عزیز کرده ی آقاجونتون هستین! سر برگردوند و نگاهش و به چشمهام دوخت. قلب بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 52
سمت پنجره ی سرتاسری رفت. -آخ آخ، آق داداشمو عاصی کردی! -من؟!! -پ نه پ، ننه قنبر؛ تو دیگه! -من…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 51
چمدون رو توی صندوق گذاشتم و در عقب رو باز کردم. همزمان ویهان پشت رل نشست. پوزخندی زد که باعث…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 50
-پس مهر پدر و فرزندی چی؟ دائی چرخید سمتم و هر دو بازوم رو توی دستهاش گرفت. -اون اگر می…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 49
آشو کنار در آرایشگاه نگهداشت. با هم وارد شدیم. بعد از چند ساعت، هاویر آماده از اتاق عروس بیرون اومد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 48
-من تو اون باتلاق گیر کردم هاویر. خشمم باعث شد دست کسی رو بگیرم که یه زمانی بخاطرش هر روز…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 47
-اما در مورد حال روحیش هنوز نمیتونم حرفی بزنم چون از لحظه ای که بهوش اومده هنوز یه کلمه حرف…
بیشتر بخوانید »