رمان حرارت تنت
-
رمان حرارت تنت پارت 62
سودابه و مامان ماهی بیرون میرن … خب منم دوست داشتم تو افتتاحیه ی کافی شاپ دوست سودابه باشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 61
لبخند کج و کوله ای میزنم … عمال نمی دونم چی کار کنم … سودابه و کسری با اخم نگاه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 60
کسری ـ به تو گفته ؟ مسیح اخمو میگه : بیخود کردی حرف زدی بهش که اوقاتش تنگ بشه ……
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 59
کسری ـ بابا خودشم نمیاد … ماهرخ ـ اون به خاطر من نمیره … کسری عصبی بلند میشه : منم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 58
لحنش آرومه … آروم بودنش رو دوست ندارم … آروم و دلگیر … هدفش از سوالی که می پرسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 57
شب عروسی به رفتن و قید شرکت رو زدن قانع بود تا من با مازیار ازدواج نکنم … قرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 56
کسری پوزخند میزنه … چشماش سرخ شده و میگه : هواخواهشم که هستی … همون الدنگ جلوی شرکت که عرضه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 55
– قبول کردم .. باید قبول می کردم … یه زنه تنهای مطلقه با سه تا بچه … ناشکری کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت ۵4
گوش میکنم و به آشپزخونه میرم … سودابه یخ ها رو توی پارچ آب می ندازه و مامان ماهی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 53
جلو میاد … بازوم رو میگیره و به اتاق می بَره : چش نی ، گوشه … عوض میکنی میریم…
بیشتر بخوانید »