رمان ارباب سالار
-
رمان ارباب سالار
رمان ارباب سالار نویسنده: Leily خلاصه: داستان یه دختره… دختری که همیشه تنها بوده. مثل رمانهای دیگه، دختر قصه…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت آخر
سهراب سرشو نزدیک سوگل برد…. سهراب:دخترِ قشنگیه… سرویس دهیشو نمیدونم اما دهن پر کنه… ببینید چی بوده که ارباب…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 13
“سوگل” یک هفته مونده بود که زایمان بکنم، یک هفته مونده بود… هم خوشحال بودم… هم ناراحت… خوشحال از…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 12
حسام:میدونم که متاهل نیستین. پس میدونست که به خودش از این جرعتا میداد. حسام:مقدمه چینی نمیکنم میخوام با مادرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 11
رام:خب جوابش چیه؟؟؟؟ دکتر:نگاه نکردم. ارام:واااا سامیار!!!!! خب نگاه کن دیگه. دکتر برگه ی ازمایشو از ارام گرفت و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 10
فالگیر که یه زن میانسال بود اول به ارباب و بعد به ارام نگاه کرد. فالگیر:ها که میگیروم دختروم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 9
ارام با بهت و ناباوری به ارباب نگاه کرد. ارام:فکر نمیکردم انقدر مزاحمتم ارباب. و بعد با گریه از…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 8
به نظرم اخم کردناشم شیرین بود!!!!! داشتم اتاقو تمیز میکردم که از حموم اومد بیرون و نشست رو صندلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 7
داشتم از خستگی میمردم و نای حرکت کردن نداشتم اما ارباب زنگ زده بود و باید میرفتم اتاقش. در…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب سالار پارت 6
هااااا این چی میگه؟؟ _ چی میگی؟؟ فرزاد: اومدم تو رو از ارباب خواستگاری کنم اینو میدونی که یه…
بیشتر بخوانید »