رمان
-
رمان رأسجنون پارت 120
– فهمیدنش آرومت نمیکنه! – برام مهم نیست آروم میشم یا نه…من الان دارم میمیرم بخدا! دارم میمیرم این…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 119
زیر لب غری زد: – حالا خوبه که پادشاه نشده! یه جور تحویلش میگیرن انگار کیه! – چیزی گفتید؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 118
شایان صدایش را صاف کرد و بدون آنکه به کسی اجازهی حرف زدن بدهد، با لحنی جدی شروع به…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 117
هیلا با خنده مردمک در حدقه چرخاند و دست به سینه شد. – ما شرافتا کلا خوشگلیم گل پسر!…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 116
– نه که از صبح تا شب کیامهر صدام میزنی! سر جمع جهار بار بیشتر منو با اسم صدا…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 115
لب زیرینش را مکشوار به دهان کشید و لابهلای تپشهای بیامان قلبش در تلاش برای عمیق نفس کشیدن بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 114
– نیازی به تشکر نیست نزنید این حرف رو…قطعا هر کسی جای من بود و داستان شما رو میشنید…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 113
– حالا برو به سلامت خانوم! همین؟ قلبش داشت از جا درمیآورد و الان با یک برو به سلامت…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 112
دلش هری ریخت و حس کرد رفت و آمد نفسهایش به مشکل خورد. چند پلکی پشت هم زد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 111
– نمیفهمم منظورتو! ترانه نیشخندی زد و سرش را اندکی عقب کشید. – آره ارواح عمم که نمیفهمی! مشکل…
بیشتر بخوانید »