رمان
-
رمان شوگار پارت 115
_شب حتما تشریف بیارین خونه ی ما…قدمتون سر چشم…! _مزاحم نمیشم…شاید مهمونیتون خودمونی باشه ، من…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۶
منظورش از اینا مسلماً همان مزاحمهای همیشگی زندگی من بودند. با لبخندی که به زور روی لبانم نشاندم از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۵
تخم مرغ، کره و مربا، پنیر و خیار حلقهای، عسل و خامه…همه و همه دهان مرا بیش از پیش باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 134
آتش خشمم خاموش که نشده بود هیچ شعلهورتر هم شده بود. هرچه بیشتر به اینموضوع فکر میکردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 114
** لرز کوچکی به تنم وارد میشود و خودم را زیر نگاه بقیه ، به داریوش نزدیک…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 143
« نیما » با غم نگاهمو ازش گرفتم حق داشت که اینقدر ازم بیزار باشه و نخواد…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۴
– بیا بریم ببعی…بریم مامان! چشمان میشی رنگش به سمتم برگشت. چانه بالا انداخت و بیتوجه به من باز هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۳
دلم میخواست از شدت فشار وارد شده به تن و بدنم، موهایم را از ریشه بکشم اما نشدنی بود. –…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۴۲
< *** با قلبی که یکی در میان میزد پنبه را برداشتم و به سمتش بردم که دادش کل خانه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۴۱
مثلا نگران دوستش بود مبادا عاشق و دلبستهی یک مرد زندار شود و بیخبر از آنکه دوستش دقیقا زن همان…
بیشتر بخوانید »