رمان دانشجوی شیطون بلا
-
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 30
_به دوستیمون قسمت میدم نورا با حرفی که زد درو باز گذاشتم و باقدمای بلند به طرف اتاقم رفتم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 29
اینطوری فایده نداشت دیگه زیادی داشت دور برمیداشت ، با دیدن چشمای سرد و یخیش باورم نمیشد نورا باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 28
با اینکه خیلی به کار احتیاج داشتم ولی دوست نداشتم کمک جان رو قبول کنم چون اونم مسلما یکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 27
میدونستم دعوای بزرگی در انتظارمه و سوفی و جولیا تا از زیر زبونم همه چی رو بیرون نکشند پاشون…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 26
جان که باورش نمیشد همچین حرفی بهش بزنم با تعجب نگاهی بهم انداخت و گفت : _باورم نمیشه !…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 25
خواستم حرکتی بکنم و به شدت کنارش بدم ولی با شنیدن صدای آنا از پشت در اتاق از تقلا…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 24
نه نمیشه تا من حال اینو نگیرم دلم آروم نمیشه نیم نگاهی به امیری که عجیب خیره حرکاتم بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 23
چمدونمو بیرون کشیدم و تمام لباس هایی که با خودم به این خونه آورده بودم بدون اینکه مرتبشون کنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 22
به چیزی شک نکردن ؟؟ زیر لب با خودم این جملشو چند بار زمزمه کردم و با اینکه خودمم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 21
“نــــــورا “ از شبی که اون اتفاق بین من و امیرعلی افتاد و من نتونستم راضیش کنم دیگه ندیده…
بیشتر بخوانید »