رمان طلایه دار
-
رمان طلایه دار پارت ۷
رسام هم گام با شاداب وارد آشپزخانه می شود و مشتی به بازویش می کوبد: _آپدیتم می شیم خانم جدیری!…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۶
وارد سالن بزرگ خانه شان می شوند. میزی بزرگ از این سر تا آن سر چیده شده بود. معذب خودش…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۵
تک و تنها در اتاق نشسته بود. سرش را روی زانووانش تکیه داده و آنقدر گریه کرده بود که چشمانش…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۴
رسام کلافه از این همه سوالات او بازویش را می کشد و او را به سمت همان اتاق خوابی می…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۳
بیشتر از یک ساعت خیره به در ماند. سرمای هوا و بدن دردش طاقتش را طاق کرده بود.از فشاری که…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲
-دو تا چیز بگو مادر… لبهاش کمی کِش آمدند. عقل و دلش میگفت بیبی فاطمه ریسمان محکمیست برای چنگ زدن……
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۱
طلایهدار به معنی فرماندۀ سپاه رَسام جدیری بزرگ طایفۀ جَدیریهاس… چی میشه که اون از اهواز به تهران میاد و…
بیشتر بخوانید »