رمان بالی برای سقوط
-
رمان بالی برای سقوط پارت ۶۰
– تو اون خونه هیچ خبری نیست جز بدبختیِ من! آره گند زدم اونم به شکل وحشتناکی اما اومدم اینجا…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۹
با همان نگاه دزدیده شده جواب دادم: – نه ولی اگر کاری دارین بازار میرم براتون میآرم! – نه مادر…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۸
اینبار صدای خش خش بیشتر شد و تا خواستم بار دیگر صدایش بزنم تماس قطع شد. با ابروهایی گره خورده…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۷
– یعنی چی این؟ وای خدا الانه که دیوونه بشم! من الان باید بفهمم؟! پلک بهم فشردم و دندان به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۶
– چشم مادر! نگاه نگران عاطفه سر و صورتم را از نظر میگذراند و من در تلاش برای نشاندن نیمچه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۵
– خب…چیزه…اِم…یه مشکلاتی برام پیش اومده بود که…تصمیم گرفتم تهران نمونم. ابرویی بالا انداخت و آهانی گفت. – پس تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 54
روشن شدن صفحهی گوشی فراموشیِ لحظهایم را به خود آورد و با سرعتی مثال نزدنی صفحهی پیامش را بالا آوردم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت 53
– چقدر بده اینجور…در واقع تو اصلا وقت نمیکنی خانوادهت رو هم ببینی! خانواده! از آخرین باری که دیده بودمشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۲
در یک چشم بهم زدنی مقاومتم را میشکاند. پافشاریام در نگاه نکردنش را که دید، دست جلو آورد و سرم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۵۱
° هِن و هِن کنان پایین آمد و نگاهی به صورت اخمالو و تخسم انداخت. – دختر منو از کَت…
بیشتر بخوانید »