رمان طلایه دار پارت 124
کلاس هایش تمام شد و دوباره با راننده به سمت عمارت برمیگشت.
خسته بود و دلش حمامِ آب داغ میخواست و بعد بو کردنِ عطر تن معین را…
شاید وقت گذراندن با رسام.
با این فکر گونههایش داغ شد… کمی منحرف شده بود انگار!
لبخندی زیر لب زد.
به عمارت که رسیدن با دیدن ماشینی که از داخل حیاط خارج شد چشم ریز کرد.
ماشین ماله رسام و افرادش نبود بیشک.
– وایسا… اون ماشین… ماله کیه؟
راننده با تردید جواب داد:
– نمی دونم خانوم… حتما مهمونهای بیبی گل هستن.
مهمانهای بیبی…. یادِ آن جای رژ روی گونه پسرکش افتاد.
رفت و آمد های بیبی و عمه… آن شب کزایی و قفل کردن در اتاق… همه و همه مانند فیلم از جلوی چشمهایش گذشت.
عصبی داد زد:
– نگه دار.
راننده نگه داشت، آن ماشین برای رفتن باید از کنارشان عبور میکرد.
سرعت آن ماشین هم کم بود.
سریع از ماشین پیاده شد و بیفکر به سمت آن ماشین رفت.
فقط جای آن رژ لب روی گونه معین از مقابل چشمهایش رد میشد.
کنار ماشین ایستاد و عصبی به شیشه ماشین زد.
لعنت به شیشههای مات و دودی رنگ!
شیشه عقب پایین رفت و تمام وجودش چشم شد.
باید میدید که مهمان بیبی گل چه کسیاست و چه چیزی از او مخفی میکنند.
شیشه کامل پایین رفت و نگاهش قفل آن چشمهای خمار و شهلاییِ به شدت آشنا افتاد.
– سلام شاداب جون!
نفسش رفت و زیر لب مات زمزمه کرد:
– فا… فاطمه؟
ذهنش پرت شد به چندین و چند ماهِ قبل…
به آن روزی که عروسی فاطمه و رسام به هم خورد.
رسام رفت…
او را با شکم باردار میانِ طایفه جدیری ها رها کرد و آبروی فاطمه رفت… دیگر ازدواج نکرد.
چرا فکر میکرد فاطمه نابود و افسرده شده؟
چرا حالا انگار زیبا تر و سر حال تر از قبل است؟
فاطمه از ماشین پیاده شد. لباس محلی عربی زیبایی که تنش بود او را خاص تر کرده بود!
آب زیر پوستش رفته بود انگار…
برعکس خودش.
فاطمه لبخندِ کجی زد و گفت:
– چه عجب! بالاخره دیدمت!
لبهایش را فاصله داد تا حرفی بزند.
اما صدایی از گلویش خارج نشد.
فاطمه… آمد بود!
اینجا…
در عمارتی که پسرش بود! رسام بود!
رسام؟ وای!
– تغییر نکردی… ولی حسابی آب رفتی… رسام بهت نمیرسه؟
به دنبال این حرفش با ناز خندید.
چقدر راحت نام رسام را ادا میکرد!
چقدر بیپروا میخندید.
چرا احساس بدی داشت؟
قلبش تیر میکشید!
سلام ادمین عزیز
این رمان داستان خوبی داشته تا اینجا و خیلی دوسش داشتم
اما یه مشکلی هست اینکه دیربه دیر پارت میزاری و کم پارت میزاری 😐و این ادم و خسته میکنه حداقل یه روزای مشخص کنید که کی پارت میزارید الان چند روز گذشته و یه پارت جدید نیومده