رمان طلا

رمان طلا پارت 14

5
(2)

 

 

 

شام را خوردیم. من و ساحل بی صبرانه منتظرِ شنیدنِ دلیل بودیم.

 

آوا هم این را میدانست که تصویر آهسته کار میکرد.

 

یک ربع طول کشید تا نوشابه اش را تمام کند،ده دقیقه هم به خاطرِ پاک کردنِ دورِ لبش با دستمال ما را حرص داد.

 

آخر سر ساحل عصبی شد و دستمال کاغذی روی میز را پرت کرد سمت آوا

 

ساحل:آخه الدنگ تو در عمرت چند بار بعد از غذا دستمال کشیدی دورِ دهنت ،همیشه بقایای ماکارونی تا سه روز دور لبت هست ،صورتتم نمیشوری تو .

 

آوا با حالتی حرص درار هنوز مشغولِ پاک کردنه دور لبش بود.

 

آوا:آره اون موقع فرق داشت

 

+خیلی ببخشید …میتونم بپرسم چه فرقی؟

 

آوا:آره عزیرم حتما میتونی بپرسی

 

حیف که دورمان پر از آدم و رستوان شلوغ بود.

 

+ما که از اینجا میریم بیرون عن خانوم

 

ساحل:حالا چه فرقی داشت

 

آوا :اون موقع فقط با شما عنترا در رفت آمد بودم دلیلی نداشت سر وصورتمو پاک کنم ،ولی الان یکی دیگه ام اضافه شده

 

+کی؟

 

از حالتِ لودگی خارج شد و حالت جدی به خود گرفت.

 

آوا:خب رسیدیم به قسمت سختش

 

ساحل:آوا داری گوه میزنی به اعصابم

 

آوا:من جدیدا با یکی دوست شدم

 

+سه ساعته واسه این ایستگاه مارو گرفتی؟

 

آوا:دوست پسر البته

 

 

 

 

من و ساحل مثل سکته زده ها بهم نگاه کردیم .

 

خب این اصلا بد نبود که آوا با یکی دوست شده باشد اینکه به ما ماجرا را نگفته بود ،بد بود.

 

ساحل:یه بار دیگه بگو

 

آوا:ببینین میدونم الان دوس دارین پا شین به هزار روش یاکوزایی منو جر بدین که چرا قبلا بهتون نگفتم، ولی باید بگم که به جانِ شما خیلی یهویی شد ،هنوز دو روزه دیدمش

 

+دو روزه دیدیش بعد میای میگی دوست پسرمه؟دیوونه شدی؟

 

آوا:آخه از همون اول مهرش به دلم نشست

 

ساحل:خواهش میکنم اینجوری حرف نزن الان بالا میارم

 

آوا:جدی میگم یه حسی بهش دارم اون پیشنهاد داد منم قبول کردم

 

ساحل:چجوری با هم آشنا شدین؟

 

آوا:تو دو تا کوچه اونورتر دانشگاه بودم داشتم از دادگاه می اومدم یهو دو تا مرد ریختن سرم ،خفت گیری ،اون کوچه در حالت عادیش هم خلوته اون روزم سر ظهر بود سگ پر نمیزد ،من با اونا درگیر بودم که یه مردی نمیدونم از کجا پیداش شد اومد کمک ،تا میخوردن اونارو زد ،ببین یه نفر بود ولی اندازه ده نفر زور داشت پدر سگ،اون عوضیام دمشونو گذاشتن رو کولشونو رفتن

 

ساحل:فردین بازی در اورده پس

 

+بعد؟

 

آوا: اصن همین که چشم افتاد بهش گفتم آوا اینو تور نکنی از خر کمتری .بد چیزیه لامصب.گفتم چجوری می تونم این لطفتونو جبران کنم؟اونم برگشت گفت من چند روز پیش تو دادگاه دیدمت خیلی خوشم اومد ازت چند جا پرس و جو کردم دیدم وکیلی و چند روز در هفته میای دادگاه دیگه امروز دیدمت منتظر یه فرصت مناسب بودم تا بهت بگم.منو میگی مثه کر و لالا نگاش میکردم آخرم گفت تنها لطفی که میتونی بهم بکنی اینه که بزاری بیشتر با هم آشنا شیم

 

 

 

 

+توام مثه پسر ندیده ها قبول کردی

 

آوا: واقعا پسر ندیده ام ،این یه حقیقتِ تلخه

 

ساحل:اصن خوشم ازش نیومد

 

آوا:آخه کفتار تو مگه دیدیش؟

 

ساحل:نه ولی از داستانی که سرِهم کرده تا مختو بزنه فهمیدم خیلی چاپلوسه و غیرطبیعی اومده جلو

 

+منم همینو میگم

 

آوا:منم میگم شما دو تا گه نخورین با تشکر

 

ساحل:پس یه قرار بزار ببینیمش

 

آوا:اتفاقا قصد داشتم،بزار به خودشم بگم

 

ساحل:ولی اگه من ریدم بهش ناراحت نشی از الان دارم بهت میگم

 

آوا:نه توام خوشت میاد ازش

 

ساحل:عه؟اگه خوشم اومد می تونم ورش دارم برای خودم

 

آوا:الان این بطری نوشابرو میکنم تو حلقت

 

+فقط جانِ مادرت مواظب باش تا وقتی درست حسابی نشناختیش بند و آب ندی

 

آوا:نه بابا دیگه اونقدرا هم پخمه نیستم

 

ساحل:به خدا که هستی

 

+پاشید دیگه بریم ،هلاکم از خستگی

 

آوا:اوکی تا من برم حساب کنم

 

بلند شد و برای حساب به پای صندوق رفت.

 

ما هم بلند شدیم وسایلمان را برداشتیم ، بیرون رفتیم و منتظر آوا شدیم.

 

ساحل:این داره چیکار میکنه ؟مگه یه نفرو دو روز بشناسی بعد باهاش دوست شی؟

 

+حالا توام شلوغش نکن ،چن وقت میره میاد باهاش اگه خوشش نیومد به طرف میگه هری

 

ساحل:اگه اون به این بگه هری چی؟اگه پسره تو زرد باشه چی؟

 

+نمیدونم اینقد فاز منفی میدی آدم استرس میگیره

 

ساحل:بهتره خفه شیم اومد

 

 

 

 

تاکسی گرفتیم و به خانه برگشتیم.

 

دوباره بحث را باز کردیم تاببینیم اطلاعات بیشتری می توانیم به دست بیاوریم یا نه.

 

که نتوانستیم ،چون آوا خودش هم اطلاعات کافی نداشت.

 

با هزار فکر وخیالی که در سر داشتم سعی کردم بخوابم .

 

فکرِ داریوش از یه طرف اجازه نمیداد بخوابم، این دوست پسرِ تازه پیدا شده ی آوا هم از طرفی دیگر.

 

چیزی که خیلی اذیتم میکرد این بود که چرا داریو ش اینقدر راحت قبول کرد تا دست از سرم بردارد ؟

 

درست بود من گفته بودم اما او خیلی سریع پذیرفت.

 

کم کم خواب به سراغم آمد و خوابیدم.

 

صبح که بلند شدم فقط ساحل در خانه بود.

 

+پس آوا کجاست؟مگه جمعه نیست امروز؟

 

-با اون پسره رفتن بیرون

 

+راستی اسمش چیه؟من یادم رفت بپرسم

 

-من پرسیدم اسمش بهزاده

 

+دیدیش؟

 

-از پشتِ پنجره ماشینشو دیدم بچه پولداره

 

+چی بود ماشینش؟

 

-سنگ کوب میکنی بگم

 

+بنال دیگه

 

-مازراتی

 

+بمیرررر

 

-جانِ تو

 

+آوای کثیفو ببین

 

-بد چیزی تور کرده

 

+ حالا که عن خانوم رفته عشق و حال ،پاشو ما هم بریم بیرون

 

-تو دوست پسرمی یا من دوست پسر توام؟

 

+ساحل برو گمشو حاضر شو

 

-اوکی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا