رمان طلایه دار پارت 119
واسه چی میپرسی؟
رسام مصلحتی خندید و گفت:
– مهم نیست… راستش قبلا می دونستم اما یادم رفته بود… خواستم امتحان کنم که تو یادت میاد؟
شاداب کمی فکر کرد اما خسته تر از آن بود که چیزی از گذشته محو شدهاش به خاطر بیارد.
به لطف رسام همه چیزش را فراموش کرده بود.
تمام فکر و ذکرش دو چیز بود.
رسام و پسرش معین!
خمیازهای کشید و نالید:
– وای رسام خیلی خوابم میاد… یادم نمیاد اصلا…
بعد خجالت زده ادامه داد:
– خیلی زشته که آدم یادش نیاد که فک و فامیلش کی هستن نه؟
رسام روی موهای خوش بویش را بوسید و گفت:
– نه فلفلم… بهتره بخوابی.
در دلش ادامه داد که ” چه خوب یادت نیست”
منتظر ماند تا کامل شاداب خوابش ببرد.
با منظم شدن نفس های دخترک، اجازه داد تا اخم به چهره اش برگردد.
دستش را از زیر سر شاداب بیرون کشید و بدون نگاهی به بدن نیمه برهنهاش رویش پتو کشید.
آرام به سمت بالکن اتاق رفت و تا بسته شدن در شیشهای پشت سرش ساکت ماند.
چنگی به موهایش زد و نگاهی به صفحه گوشی و آن پیام های عجیبی که از فرد مجهول بود انداخت.
زیر لب تکرار کرد:
– هر کی که هستی پیدات میکنم…
چرخید و به سایه تاریک شاداب روی تخت که از قاب شیشهای در به چشم میخورد، خیره شد.
***
گونهاش نوازش میشد.
لمسی سرد و غریب… میدانست که رسام نیست.
گیج و منگ از خواب لب زد:
– رسام؟
بیاختیار چشم باز کرد. اتاق روشن شده بود.
نفهمید کی صبح شده ولی میدانست که داشت خواب می دید اما.. زیادی واقعی بود.
مثله همان روزی که در بیمارستان بود.
آن مردِ غریبه.
چنگی به موهای نیمه خیس و پریشانش زد و لب زد:
– چرا یادم نمیره؟
چرخید تا نگاهی به رسام بیاندازد اما جای خالیاش بهش دهان کجی میکرد.
تنها بود.
آهی کشید و از تخت بلند شد. گلویش کمی میسوخت!
نگاهی به ساعت انداخت، با دیدن عقربههایی که دو ظهر را نشان میدادند متعجب خشکش زد.
پس تعجبی نداشت که رسام کنارش نیست.
لباس مناسب پوشید و از اتاق خارج شد.
صدای گریه و نق زدن معین را از طبقه پایین میشنید.
– چه مادری ام من… تا الان خواب بودم معلوم نیست بچهام چه حالیه.
پلهها را که پایین رفت بیبی را دید که سخت مشغول آرام کردن معین است.
شرمنده گفت:
– سلام… به من بدش بیبی! شرمنده.
تمام دلخوریاش را از آن حادثه فراموش کرده بود.
– دشمنت شرمنده دخترم… بهتری؟
سری تکان داد و معین را بغل گرفت.
پسرک به محض حس کردن آغوش او آرام شد.
کنار گوشش لب زد:
– دورت بگردم من!
– هر کی…