رمان زهرچشم پارت 70
– همین کارا رو میکنید آدم دلش میگیره دیگه… چرا باید چیزی بشه که بهت زنگ بزنم؟ نمیشه دلم هوات رو کرده باشه؟
نفس عمیقی میکشد تا آرامش خودش را حفظ کند و عصبی نشود.
دخترک عادت داشت به به هم زدن معادلات و اعصاب و کلاً تمامش…
– نه وقتی که من نه دوستت هستم، نه برادرت.
دخترک اما بدون اینکه کوتاه بیاید میگوید
– خب اگه بخوای یه نسبت فوری فوتی برات اوکی میکنم. تو با کدوم سِمَت حال میکنی بذارم برات سید؟
از حجم حرص و عصبانیت این بار میخندد و ماهک با شنیدن صدای خندهاش، ذوق زده اضافه میکند
– میخوای دوست پسرم باشی؟ اگه نظرت اینه من افتخار میدم و به پیشنهادت فکر میکنم سیدعلی.
– میدونی چرا دارم میخندم؟!
– البته که میدونم، اینا همه از ذوق و شوقه. میدونستم اون بوسه بالاخره کار خودش رو میکنه.
سرش را با تاسف به چپ و راست تکان داده و لب میزند
– این حجم از بیپروایی و بیحیایی تو داره میخندونتم.
د
خترک اینبار بلند میخندد و علی ماشین را پشت چراغ قرمز متوقف میکند. آرنجش را به لبهی شیشه تکیه میدهد و زیر لب میگوید
– استغفرالله…
– میشه یه سوال بپرسم علی؟
جوابی نمیدهد و ماهک سکوتش را به رضایتش تعبیر کرده و میپرسد
– این ذکرهایی که میگی واسه چیه؟ نکنه من اون قدر قدرت دارم که از راه به درت کنم و تو برای از راه به در نشدن هی ذکر و تکبیر بگی؟!
– چی داری میگی ماهک؟! اگه کاری نداری من قطع کنم!
– نه نه! صبر کن قطع نکن.
دوباره سکوت میکند و ماهک بعد از مکث کوتاهی ادامه میدهد
– خب دارم سوال میپرسم دیگه! سوال مذهبی!
– اگه درست و حسابی سوال بپرسی جواب میدم.
شیطان درون دخترک بیدار میشود و بعد از مکثی طولانی میپرسد
– من توی خواب همهش در حال بوسیدن یه مَردم، این گناهه؟
علی کلافه پلک میبندد و اما صدای بوق هشدار ماشینها باعث میشود حرکت کند و ماهک با لحن خندانی ادامه بدهد
– منظورم یه بوسهی معمولی نیستا، از اون بوسههای آبدار و…
علی با لحنی شاکی میان کلامش میپرد
– این دیگه چه سوال مسخرهایه؟
ماهک بلافاصله جوابش را میدهد.
– خب سوالهای زیادی تو سرمه، ولی میترسم بپرسم و تو اونور خط لب و دهنت کج بشه خدای نکرده…
قبل از اینکه فرصتی به علی بدهد، خود اضافه میکند
– مثلا در مرد غسل و روابط زناشویی سالم و حلال و غیره… میتونم بپرسم؟
علی دوباره زیر لب ذکر میگوید…
این دخترک تاوان کدام گناه نکردهاش بود که مانند بلا روی سرش نازل شده بود و هیچگونه از دستش راه خلاصی نداشت؟!
اینبار بدون اینکه منتظر سوالات دیگر از جانب دخترک باشد تماس را قطع میکند و سرش را به چپ و راست تکان میدهد.
– خدایا پناه به خودت… این دختره ابلیسه، ابلیس.
صدای پیامک گوشیاش را میشنود اما هیچ علاقهای به باز کردن آن پیامکی که یقین دارد از طرف ماهک است، ندارد.