رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم

رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 12

3.7
(3)

 

واقعا خودمم نمیدونستم چرا بدنم اینقدر نسبت به این دختر زود واکنش نشون داده و اینطوری داشت از پایین قد علم میکرد و خودنمایی میکرد

چون من معمولا تا دختری کاملا جلوم برهنه نمیشد و برای تحر…یک کردنم پیش قدم نمیشد و کاری نمیکرد بدنم واکنشی نشون نمیداد و حتی میتونستم بیشتر اوقات جلوی تحر…یک شدن خودم رو هم بگیرم

ولی امشب فقط با لمس این دختر و شنیدن بوی عطر شیرین و خاصش که با بوی بدنش قاطی شده بود اینجوری شهو…ت جلوی چشمام رو گرفته بود و داشت بیقرارم میکرد

کلافه از حس جدیدی که گریبان گیرم شده بود دستی به چشمام کشیدم و با حرص نالیدم :

_برو !!

دوست نداشتم بیشتر از این ، این دختر توی این خونه بمونه و چون کم کم کنترلم داشت از دستم خارج میشد و اون خوی وحشی گریم که بعد تحر…یک برای رابطه در من ایجاد میشد داشت کم کم خودش رو نشون میداد

تحریک نمیشدم نمیشدم ولی وقتی هم که میشدم کلا به یه آدم دیگه ای تبدیل میشدم و اونقدر خوی وحشی گریم بالا میگرفت که کنترلم سخت میشد و تا طرف زیرم بی حال و بی جون نمیشد ولش نمیکردم

پس به نفع این دختر بود که هرچی زودتر پاشو از این خونه بیرون بزاره

بدون اینکه نگاهی سمتش بندازم به طرف حمام راه افتادم تا با یه دوش کوتاه حالم و هوام رو عوض کنم ولی هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که باز سد راهم شد و عصبی گفت :

_من هیچ جایی نمیرم تا زمانی که به حرفام گوش ندی !!

بی اختیار سرم رو بالا گرفتم و بدون اینکه کنترلی روی خودم داشته باشم نگاهم روی برجستگی های بدنش شروع کرد به حرکت کردن!

اینقدر خیره بدنش شده بودم که حواسم نبود جوابش رو بدم که با کف دست ضربه محکمی به سینه ام کوبید و درحالیکه من رو به عقب هُل میداد بلند جیغ کشید :

_خجالت نمیکشی هااا ؟؟ داری کجاها رو نگاه میکنی ؟؟

به خودم اومدم و یک قدم به عقب برداشتم دیگه عصبانیتم به اوج رسید کم فشار روم نبود که حالا این دخترم بدجور داشت با من بازی میکرد

اون که میدونست وقتی به این خونه میاد چیز خوبی در انتظارش نیست پس غلط کرده که اومده و پا توی خونه یه پسر تنها گذاشته !!

چشمام با حرص روی هم فشردم دستی به دماغم کشیدم و عصبی از پشت دندونای کلید شده ام غریدم :

_هرجایی که میلم میکشه رو نگاه میکنم حرفیه ؟؟

لباش رو بهم فشرد و انگار دنبال حرفی برای گفتنه با حرص گفت :

_میدونی خیلی گستاخی !!

دستم رو به نشونه برو بابا روی هوا تکونی دادم و به طرف حمام راه افتادم ، من توی چه حالیم اون وقت این اینطور صاف توی چشمام زُل زده و میخواد باهم کلکل کنه

درحالیکه به طرف حمام راه میفتادم با دیدن وضعیت بد بدنم لعنتی زیرلب زمزمه کردم و بیقرار دستی به جلوی شلوارک پام کشیدم و به قدمام سرعت بخشیدم با لگد محکمی در حمام رو باز کردم

دوش آب سرد رو باز کردم و بی معطلی با لباس زیر دوش قرار گرفتم که با حس سردی بیش از حدش نفسم توی سینه حبس شد و چشمام روی هم فشردم و بی اختیار دهنم نیمه باز موند

و با شدت شروع کردم به نفس نفس زدن و حس میکردم حالم میخواد بهتر شه که یکدفعه با شنیدن صداش دقیق کنارم و کاری که کرد چشمام گشاد شد و با تعجب خیره اش شدم

 

دستاش روی سینه برهنه ام گذاشت و درحالیکه به عقب هُلم میداد و از زیر دوش آب کنارم میزد با نفس نفس گفت :

_نمیتونی از دستم در بری !!

چند دقیقه با تعجب نگاهم بین دستش که روی سینه برهنه ام بود و چشمای تیز و گستاخش چرخید و کم کم تعجبم جاش رو به خشم داد و با خشم مُچ دستش رو محکم توی دستام گرفتم

این دختر واقعا متوجه نبود من توی چه حال بدی دست و پا میزنم و اینطوری داشت دنبالم من میومد و باهم کلکل میکرد ؟؟

خنگ و گیج بود یا خودش رو به خنگی میزد ؟؟

یعنی نمیدونست وقتی یه پسر تا این حد تحریک شده و حتی به یه پشه ماده هم که از کنارش رد بشه رحم نمیکنه نباید نزدیک شه ؟؟ چون به هیچ وجه بهش رحم نمیکنه و تا اون رو زیر خودش نکشه ول کن نیست !!

یه طورایی داشت با دُم شیر بازی میکرد و اینطوری خودش رو به گیجی زده بود ؟؟ یعنی باور کنم این دختر تا این حد گیج و خنگه که حتی از اولین چیزای در مورد رابطه هم خبر نداره ؟؟

تکونی بهش دادم و با حرص گفتم :

_معلوم هست داری چه غلطی میکنی ؟؟

به خاطر اینکه من رو به عقب هُل داده بود از زیر دوش کنار رفته بودم و حالا جاهامون عوض شده و آیناز زیر دوش ایستاده و سرتاپاش خیس شده بود

همونطوری که قطره های آب از سر و صورتش پایین میرخت تکونی به خودش داد و به سختی لب زد :

_باید….باید به حر….فام گوش بدی !!

لبامو با حرص روی هم فشردم و سعی کردم نگاهم رو از بدنش که لباسای خیس بهش چسبیده بود و برجستگی های تنش رو به نمایش گذاشته بود بگیرم

بدنم داشت توی تب داشتن و لمس کردنش میسوخت و حالا با دیدنش توی این وضعیت حالم بدتر شده بود اون خنگ و گیج جلوم ایستاده بود و دَم از اون نگهبانای لعنتی میزد

با حس آتیشی که داشت از وجودم شعله میکشید و میسوزوندم برای اینکه کاری دستش ندم با خشم به عقب هُلش میدادم و بلند غریدم :

_خفه شوووو برو بیرون !!

 

با نفس های بریده با اون وضعیتش وسط حمام ایستاد و بدون اینکه کوتاه بیاد عصبی گفت :

_نمی….نمیرم تا اونا رو برنگردونی سر کارشون !!

لعنتی زیرلب زمزمه کردم و چشمامو روی هم فشردم هرچی میخواستم از خودم دورش کنم ول کن نبود و بدتر میومد و بیخ ریش من میچسبید نمیفهمید اینطوری داره مقاومت من رو کم و کمتر میکنه ؟؟

بی توجه بهش به سختی باز زیر دوش آب سرد ایستادم و سعی کردم خودم رو کنترل کنم شاید با بی محلی و پاسخ ندادن از جانبم بیرون بره

ولی زهی خیال باطل !!
هنوزم زیر دوش بودم که با حس قطع شدن یهویی آب چشمامو باز کردم که با دیدن آینازی که شیر آب رو بسته بود و حالا دست به سینه و شاکی جلوم ایستاده بود سد کنترلم شکشت

و عصبی درحالیکه به طرفش میرفتم زیرلب غریدم :

_فقط بدون خودت خواستی !!

نمیدونم چی توی صورتم دید که وحشت زده خواست یک قدم به عقب برداره که دستش رو گرفتم و با یه حرکت به طرف خودم کشیدمش که توی آغوشم فرو رفت و با خشم کنار گوشش غریدم :

_ول کن نیستی …..نه ؟؟؟

با تقلا خواست ازم جدا شه که دستامو دور کمرش حلقه کردم و درحالیکه به دیوار حمام میچسبوندمش با حرص پوزخندی زدم و گفتم :

_کجا ؟؟ حالا حالا باهم کار داریم خانوم خوشکله !!

شروع کرد به سر و صورتم ضربه زدن و لرزون نالید :

_و…ولم کن !!

بدنم که به شدت تحریک شده بود به پایین تنه اش چسبوندم و با شهو….ت لب زدم :

_نوووچ خیلی وقت داشتی تا از اینجا بری ولی خودت نخواستی !!

با حس شدت تحریک شدگیم چشماش از ترس گشاد شد و با بغض نالید :

_چی از جونم می….

با کاری که کردم حرف توی دهنش ماسید و بدنش سست و بی حال شد

 

سرم رو گودی گردنش فرو بردم و با گازی محکمی که ازش گرفتم سست بی حال و با جیغ خفه ای که کشید دستش توی موهام چنگ شد بی طاقت پایین تن‌‌‌….ه ام رو بیشتر بهش چسبوندم

و با لذت پوست گردنش رو بین لبهام گرفتم و مِ…ک محکمی زدم که مطمعن بودم صد در صد خون مرده میشه به خودش اومد و با تقلا موهام رو کشید و با حرص لب زد :

_ول…ولم کن حیوون !!

حیون …. اره من حیوونم !!
حیونی که تشنه خون امیرعلی ام ، کسی که برادر توعه و اونیکه این وسط باید تاوان پس بده تویی !!

اونم به جرم اینکه خواهرشی !!

میخوام اونم مثل من زجر بکشه تا بفهمه درد کشیدن از غیرت یعنی چی !!
از اینکه به ناموست دست درازی شده و هیچ کاری از دستت برنیاد یعنی چی !!

بدون اهمیت به دستاش که داشت دونه دونه موهام رو از ریشه میکند دستم روی بالا تنه اش نشست و با حرص توی چنگم فشردمشون از شدت درد دستاش بی حرکت موند و درحالیکه آااای خفه ای میکشید لبهاش نیمه باز موند

نگاهم توی صورت غرق از درد و نَم اشک گوشه چشمم چرخید و روی لبهای نیمه بازش متوقف شد و یکدفعه انگار جنون بهم دست داده باشه به طرف لبا…ش حمله کردم

بخاطر باز بودن لبهاش به راحتی زبو…نم رو وارد دهنش کردم و با لذت شروع کردم به زبونش رو مکی…دن و خشن دستم روی برجست…گی های تنش میچرخید توی رابطه از درد کشیدن طرف مقابلم لذت میبردم

و امشب با دیدن اولین حرکت از این دختر خوی وحشی گریم بالا گرفته بود و بدجور تحر…یک شده بودم طوری که حس میکردم جلوی شلوارم میخواد از حس تحر…یک زیاد توی تنم پاره بشه

سرش رو کج کرد و با تقلا خواست سرم رو عقب بده و مقاومت کنه که خشن دستم روی یقه لباسش نشست و محکم کشیدمش صدای جِر پاره شدنش توی حمام پیچید

که وحشت زده خطر رو احساس کرد و شروع کرد به سر و صورتم ضربه زدن ، من رابطه خشن رو دوست داشتم رابطه ای که طرف مقابل زیرم زار بزنه و گریه کنه چه از لذت باشه چه از درد !!

ولی در مورد این دختر فقط میخواستم گریه کنه و زجر بکشه بعضی از کیس هام خوششون میومد و به علاوه درد لذتش رو هم میبردن چون اونام خواستار این جور روابط بودن ولی وای به حال کسی که بیاد ولی وسط رابطه از شدت درد نخواد یا تقلا کنه

اون وقت که بد به حالشه و باید زجر بکشه ، وقتی میدیدم اونطوری تقلا میکنن بیشتر خوشم میومد و برای به دست آوردنشون بیشتر تلاش میکردم و تا زیرم بی جون نمیشدن ولشون نمیکردم چون لذت نابی برام داشت که باهیچی عوضش نمیکردم

حالا این دختر با این کارهاش داشت من رو بدجوری تحری….ک میکرد که ببرمش توی اتاق مخصوص و روی تخت دست و پاش رو ببیندم و با وسایل مخصوص به جونش بیفتم

چیزایی که باهاشون لذتم دوبرابر میشد و جنون وار به سرم میزد تا خالی شم و هر دفعه تا این حجم خشم از وجودم پاک نمیشد و بیرون نمیرفت آروم نمیشدم مخصوصا حالا که میدونستم اونی که زیرم داره دست و پا میزنه خواهر امیرعلیه !!

بدون اینکه ازش جدا شم سرمو عقب بردم و با چشمای به خون نشسته نگاهم روی بالا…تنه برهنه اش که با دستاش سعی میکرد بپوشونه چرخید با حرص درحالیکه نفس نفس میزد فریاد کشید :

_برو عقب کثافت !!

نفسام از زور شهو…ت کشدار شده بود و نمیتونستم برای ثانیه ای هم نگاهم رو از تن سفید و بلوری این دختر بگیرم و تن سفیدی که جای جایش میتونست امشب زیر…م کبود و خون مرده بشه

با فکر به بدن سفیدش که کیس خوبی بود برای اجرای فانتزی هام نیشخندی گوشه لبم نشست و همونطوری که دستاش محکم توی دستام میگرفتم و بالای سرش میبردم آروم کنار گوشش زمزمه وار خشن لب زدم :

_نباید اینجا میومدی !!

رنگش پرید و بدنش از شدت ترس شروع کرد به لرزیدن برای جلوگیری از ضربه ها و تقلاهاش پاهاش بین پاهام قفل کردم که صدای لرزونش به گوشم رسید

_ب…بزار برم !!

سرمو بین بالا تنه بر…هنه اش فرو بردم و همونطوری که نفس عمیقی میکشیدم و عطر تنش رو به جون میخریدم جدی لب زدم :

_دیگه دیره !!

تا به خودش بیاد و بخواد حرکتی بکنه مِک محکمی از بالا تنه اش گرفتم و بدون توجه به آ….ه بلندش با لذت چشمام بستم و بعدش زبو…نم رو حالت دورانی جاش کشیدم

دیگه از ترس به هق هق افتاده بود و تموم صورتش غرق اشکاش بود و هیستریک وار میلرزید خواستم به اتاق مخصوصم ببرمش ولی با فکر به اینکه ممکنه از دستم فرار کنه بی طاقت دستم به سمت شلو…ار پاش رفت

جیغش بلند شد که با پشت دست محکم توی دهنش کوبیدم و بلند فریاد زدم :

_خفه شووو !!

من توی چه حال بدی قرار داشتم و دوست داشتم زود لمسش کنم و زیر…م باشه اون وقت اون جفتک میندازه ، وقتی پا توی خونه من میزاشت باید فکر این ها رو هم میکرد

با درد دستش روی لبهاش گذاشت و توی بغلم کِز کرد که با فکر به اینکه رام شده خواستم بقیه شلوارش رو از پاش بیرون بکشم ولی با کاری که کرد چشمام گرد شد و بی حرکت ایستادم

🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا : 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا