ماه: فروردین ۱۳۹۸
-
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 26
جان که باورش نمیشد همچین حرفی بهش بزنم با تعجب نگاهی بهم انداخت و گفت : _باورم نمیشه !…
بیشتر بخوانید » -
رمان عروس استاد
رمان عروس استاد پارت ۳۵
متعجب برگشتم و با دیدن ستاره گفتم _تو اینجا چی کار می کنی؟ دستم و گرفت و ملتمس گفت _هانا……
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 25
خواستم حرکتی بکنم و به شدت کنارش بدم ولی با شنیدن صدای آنا از پشت در اتاق از تقلا…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 59
حمید پایش را پایین گذاشت. -چقدر غر می زنی. -رعایت کن غر نزنم. حمید نگاهی به املت انداخت. -غذای…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 24
نه نمیشه تا من حال اینو نگیرم دلم آروم نمیشه نیم نگاهی به امیری که عجیب خیره حرکاتم بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 21
طره ای از موهام که روی صورتم اومده بود رو کنار زدم. نگاهش به حلقه ی توی دستم افتاد. هول…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 23
چمدونمو بیرون کشیدم و تمام لباس هایی که با خودم به این خونه آورده بودم بدون اینکه مرتبشون کنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 22
به چیزی شک نکردن ؟؟ زیر لب با خودم این جملشو چند بار زمزمه کردم و با اینکه خودمم…
بیشتر بخوانید » -
رمان سفر به دیار عشق پارت آخر
م من چطوره؟ -بهترم آقایی سروش: خوشحالم… راستی؟ -هوم؟ سروش: خیلی خوشحال شدم دیدم بالاخره با طاهر مثه سابق رفتار…
بیشتر بخوانید » -
رمان سفر به دیار عشق پارت 28
رو از دستم میگیره و به گوشه ای پرت میکنه… بادکنکا رو کنار میزنه و جلوی پام زانو میزنه آروم…
بیشتر بخوانید »