ماه: آذر ۱۳۹۷
-
رمان زهر تاوان پارت 4
دلم می خواهد سر خودم را به آسفالت خیایبان بکوبم…آنقدر که از دست خودم شاکی و عصبانیم…شاکیم خدا…شاکیم از…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر تاوان پارت 3
لبخندی روی لبم می نشیند…محبت کردن ماهان از جنس دیگری ست…اما قشنگ است… با صدای سرفه اش بیدار می…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر تاوان پارت 2
هفده سالم است…. تنها در محوطه کوی قدم میزنم. چهار شب است کیان را ندیده ام.فقط تلفنی حالم را…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر تاوان پارت 1
به تصویر خودم در آینه خیره می شوم. موهای مواج هایلایت شده ام را که یک طرف صورتم ریخته…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان دلواپس توام
نویسنده: VANIA.b ژانر : #طنز #خنده_دار #عاشقانه خلاصه: درباره دختریه که بعد از ازدواج خواهرش،یه مشکلاتی براش پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلواپس توام پارت آخر
-چرا هی حرف عوض میکنی سیاوش؟ سیاوش-من چند ساله که اینجا زندگی میکنم…خیلی عجیبه که برگشتم سر خونه زندگیم؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلواپس توام پارت 7
رامین-من یه بار روباه دیدم…اما خب نترس…حیوونا اونطرف رودخونه میرن که تردد آدما کمتره -وووی…روباه…من میگم بیخیال شیم هوم؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلواپس توام پارت 6
-اون…اون…میخواست سیامک-هیشششش…هیچی نگو موهامو نوازش کرد ،اینقدریکه آروم شدم. سرمو گذاشت رو بالشت …قرصه داشت اثر میکرد انگار…چشمام میسوخت…
بیشتر بخوانید » -
رمان دلواپس توام پارت 5
-طنازم بعد مدتی درو باز کرد.لباس راحتی پوشیده بود. با شیطنت و ناز گفتم:کادوهاتو باز کردی؟ لبخندی زدوگفت:نه بانو……
بیشتر بخوانید »